برکت در زندگی
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44593
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 176760
بازدید ماه : 230038
بازدید کل : 10621793
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 10 / 1400

برکت در زندگی

نویسنده/ سخنران: حجت الاسلام و المسلمین عالی
برکت زندگی
یکی از چیزهایی که برکت تو زندگی می آورد، در روایات ما هم آمده هر کسی حتی غیر مسلمان اگر این را رعایت بکنه تو زندگیش برکت میاد حتی غیرمسلمان صداقت است.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق الأجمعین والصلاة والسلام علی سید الأنبیاء و خاتم النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین اباالقاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.

برکت در زندگی

بحثی را که بنده خدمت دوستان بزرگواری که دیروز ظهر خدمتشان بودیم شروع کردم در رابطه با برکت در زندگی بود یک مؤمن علاوه بر کمیت زندگی باید کیفیت زندگیش را مراقب باشه کیفیت عمرش کیفیت کسب و کارش کیفیت علمش یعنی به تعبیر دیگه ببینه زندگی اش چقدر خاصیت داره چقدر فایده داره برکت زندگی اگر همراه با زندگی نباشه اون عمر اون علم اون مال خیلی ارزش نداره آدمایی بودن شاید عمرشون خیلی طولانی بود ولی خاصیت نداشت چندان فایده ای چندان نداشت اما کسانی بودند شاید چهل پنجاه سال هم بیشتر عمر نکردند ولی به اندازة پانصد سال خاصیت داشتند آدم دنبال برکت زندگیش باشه عرض کردم برکت زیاد بودن نیست برکت مال این نیست که مال زیاد باشه برکت عمر این نیست که عمرش زیاد باشه نه عمرش ممکنه خیلی هم زیاد نباشه خاصیتش زیاد بشه خیرش زیاد باشه کار راه انداز باشه فایده داشته باشه گره گشا باشه این میشه برکت مال برکت عمر

پول با برکت پیامبر

پیغمبراکرم(ص) را یک نفر دید دید لباسی که تن پیغمبر هست یک لباس مندرسی هستش یک دوازده درهم به پیغمبر داد گفت آقا این هدیه خدمت شما پیغمبراکرم هدیه را قبول کرد به امیرالمؤمنین(ع) این پول را داد فرمود علی جان یک لباسی تهیه کن حضرت امیر رفت از بازار دوازده درهم یک لباسی خرید اومد خدمت پیغمبراکرم(ص) پیغمبر وقتی دید گفت نه میشه با کمتر از این هم لباسی تهیه کرد اگه میشه اینو پس بده با پول کمتری من لباس می گیرم امیرالمؤمنین رفت پس داد دوازده درهم را آورد پیغمبراکرم بعد از یک مقدار که گذشت گفت علی جان با همدیگه بریم بازار تو مسیر که می رفتند برخورد کردند به یک زنی که نشسته بود یک گوشه ای تو کوچه داشت گریه می کرد کنیزی بود خادمی بود پیغمبر گفت برای چی گریه می کنی گفت یا رسول الله چهار درهم اربابم به من داده خرید بکنم گم کردم از دستم افتاد گم شده هر چی که می گردم پیدا نمی کنم پیغمبر از اون دوازده درهم خودش چهار درهم بهش داد او هم خیلی خوشحال شد و دعا کرد پیغمبر با حضرت امیر رفتند لباس بخرند یک لباسی را از بازار خرید به چهار درهم داشتند برمی گشتند به سمت منزل دیدند که یک کسی لباس پاره ای تنشه آمد خدمت پیغمبر گفت یا رسول الله اگه میشه کمکی به من بدید پیغمبراکرم آن لباسی را که خریده بود داد به او گفت این لباسو تو تنت کن دو مرتبه برگشتند همون مغازه یک لباس دیگری به چهار درهم خریدند وقتی داشتند برمی گشتند تو کوچه همون زن کنیزی را که خادمی که دیده بودند دیدند نشسته داره گریه می کنه پیغمبر گفت من که پول بهت دادم برای چی بازم نشستی گفت یا رسول الله دیر شده زمان گذشته و اگه من الان برگردم برم خونه اربابم منو توبیخ می کنه سرزنش می کنه که چرا دیر اومدی پیغمبر گفتش خود من میام همراهت توضیح می دهم که تو عذر داشتی.

با این زن رفتند در خونة اربابش سلام کرد پیغمبراکرم جوابی نیامد برای بار دوم سلام کرد جوابی نیامد برای بار سوم که سلام کرد جواب اومد و علیکم السلام یا رسول الله پیغمبر فرمود شما تو خونه بودی و جواب ندادی گفت یا رسول الله من می دانستم عادت شما اینه که سه بار سلام میدی به یک خونه ای و اگر بعد از بار سوم جوابی نیومد برمی گردی میری خواستم سلام های شما بیشتر به سمت خونه ما بیاد معلومه که آدم با معرفتی هست پیغمبر فرمود که این خادمتون پولی گم کرد اگر دیر کرد و دیر اومد خونه عذر داشته من اومدم که شما ببخشیدش توبیخش نکنی گفت یا رسول الله توبیخش که نمی کنیم هیچی آزادش می کنیم زندگی هم بهش میدیم به برکت اینکه شما اومدی در خونة ما زندگیش را هم تأمین می کنیم پیغمبراکرم تشکر کرد وقتی برمی گشتند به امیرالمؤمنین فرمود چه پول با برکتی بود دو تا برهنه را پوشاند خودش و اون فردی که پیغمبر اون لباس را برده بود و یک کنیزی را آزاد کرد دوازده درهم می شد یک لباس باهاش خرید اما کار راه انداز بود خیلی بیشتر کار راه انداخت .

صداقت در رفتار و گفتار موجب برکت  در زندگی است

یکی از چیزهایی که برکت تو زندگی میاره در روایات ما هم آمده هر کسی حتی غیر مسلمان اگر این را رعایت بکنه تو زندگیش برکت میاد حتی غیرمسلمان صداقت این تو روایت هستش که اگر تاجر اگر کاسب، کاسب اعم از کاسب مال کسی که دنبال کسب ماله یا کاسب علم کسی که دنبال کسب علمه اونم کاسبه پیغمبر فرمود: اذ التاجران صدقا ، بورک لهما؛ اگر دو تا تاجر با صداقت باشند برکت براشون میاد صداقت داشته باشد نفرمود اذ التاجران المسلمان؛ اگر دو تا تاجر مسلمان نه حتی قید مسلمان بودن نداره اگر تاجر کاسب اگر صداقت داشته باشد برکت میاره تو زندگیش.

یکی از بزرگترین و بهترین صفات مؤمنین صداقته صداقت

اولین مرحله اش صداقت در گفتاره

برادر بزرگوار خواهر بزرگوار اگه میخوای ریاضت بکشی اگه میخوای شروع کنی به یک جایی آدم برسه زبانت را شروع کن مهار کردن این زبانی که تو تعبیر روایات اللِّسَانُ جِرْمُهُ صَغِیرٌ وَ جُرْمُهُ کَبِیرٌ؛ جرمش کمه چند گرم بیشتر نیست اما جرمش زیاد بیست تا گناه کبیره از گناهان کبیره ای که اهل آتش می کنه آدم را از همین زبان برمیاد دروغ میتونه بگه میتونه غیبت بکنه میتونه تهمت بزنه میتونه فحش بده میتونه آزار بده میتونه دو بهم زنی بکنه میتونه شایعه پراکنی بکنه بیست تا گناه کبیره از زبان برمیاد این زبان را شروع کنیم حفظ کردن خدا رحمت کنه مرحوم علامة طباطبایی را یکی از ایشون سؤال کرده بود آقا چیکار کنیم تو نماز حضور قلب داشته باشیم ایشون فرمود زبانت را حفظ کن کسانی که زبونشون زیاد کار می کنه خیلی حرف می زنند ولو دروغ و گناه هم تو کلامشون نباشه ولو دروغ و گناه هم تو کلامشون نباشه اما ذهنشون زیاد پراکنده میشه مشغول میشه زبون که زیاد کار بکنه ذهن خیلی مشغول میشه از این جهت تو نماز هم آدم نمیتونه تمرکز داشته باشه ذهنش پراکنده است آدم بتونه زبانش را حفظ بکنه به خصوص عرض کردم از دروغ چهل روز اگه آدم بتونه این ریاضت را بکشه ریاضیت هایی که تو شرع مقدس اسلام هست تو مکتب اسلام هست اینه جوکی بازی و این حرف ها هم نیست همین هاست اینارو باید مهار کرد اینا با دعا صرفاً نمیشه بعضیا فقط دنبال ذکر و دعا هستند.

حاج آقا چه ذکری بگیم شجاع بشیم چه ذکری بگیم مثلاً باور بفرمائید اینها را گاهی موقع ها چه ذکری بگیم بچه ما تو کنکور قبول بشه چه ذکری بگیم که مثلاً بچه ما کار براش درست بشه عزیز من هر چند که با دعا و ذکر نیست یک عملی باید آدم انجام بده به آقا بهجت یک کسی گفته بود حاج آقا دعا کن من تو نماز حضور قلب پیدا کنم آقای بهجت فرمود عزیز من اینا دعایی نیست دوایی هست آدم باید مداوا کنه خودشو بعضی از چیزا دوایی هست دعایی نیست من عذر میخوام نمیخوام توهین بکنم به کسی اما گاهی موقع ها تو این مثلاً جلسات خانم جلسه ای ها اینجور چیزا زیاده برای هر چیزی یک ذکر دارند مثل قوطی عطاری این قوطی مال تو باشه میخوای چی این ذکر و بگو دعای هفت هیکل و شش قفل و گنج العرش و این حرفا مؤمن اونی هست که خودش باشه اهل عمل باشه اهل مراقبت باشه زبان خودش را حفظ بکنه عمل خودشو مراقب باشه به هر حال اگه آدم چهل روز نه یک روز اثرش را ببین از همین امشب تا فردا شب یک روز اثرش را ببین نقد نقد ببین چقدر میتونی تأثیر بگذاره تو حالاتت تو نمازت تو دعا خوندنت تو حال زیارتت نقد نقد است خدا رحمت کنه شهید دیالمه را شهید دیالمه نمایندة مشهد بود جوان ترین شاید نماینده بود دور اول مجلس اولی که اوایل اول انقلاب بود.

 إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ

ایشون می گفتش که یک مرتبه سر درس تو کلاس استاد ما تو دانشگاه دانشگاه فردوسی مشهد راجع به راست گفتن و راستگویی و صداقت و اینجور چیزا بحث به میان آمد و استاد ما گفتش که اینکه آدم بتونه راست بگه دروغ نگه کار خیلی سختیه بعد گفتش که بچه ها کی میتونه قول بده یک ترم تحصیلی دروغ نگه کی میتونه قول بده هیچکی دستش را بلند نکرد شهید دیالمی میگه من دستمو بلند کردم گفتم آقا من میتونم گفت کار سختیه آ یک ترم تحصیلی به اندازه حدود چهار ماه گفتم من میتونم گفت از فردا شروع کن از فردا مراقب باش دروغ نگی شهید دیالمه میگه من ظهر از دانشگاه اومدم بیرون رفتم نماز ظهر و عصر توی یک مسجد بخوانم وقتی خواندم رفت پیش اون استاد گفتش که جناب استاد می تونیم اون قراردادمون را فسخش کنیم اون قرارمون گفت به همین زودی الان تازه از فردا میخواستی شروع کنی گفت بله من رفتم تو مسجد موقع نماز گفتم إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ؛ به خودم گفتم قرار شو من از فردا دروغ نگم آیا واقعاً إِیَّاکَ نَعْبُدُ؛ حقیقتاً من خدا را می پرستم مطیع خدا هستم دیدم نه خیلی موقع ها اطاعت از دلم می کنم اطاعت از نفسم می کنم آیا واقعاً من کمک از خدا فقط می گیرم إِیَّاکَ نَسْتَعینُ؛ دیدم نه گاهی موقع ها برای یک چیز کوچک یک نمره که بالا و پایین میشه برای یک حقوق که بالا و پایین میره پیش هر کس و ناکسی من سر خم می کنم متوسل به هر چیزی می شوم اون آخر که کارم به خنسی خورد یاد خدا می افتم کجا إِیَّاکَ نَسْتَعینُ؛ حالا خدا رو بزرگواریش به روی ما نمی آورد و هیچی نمیگه اما اگر قرار باشه من دروغ نگم بالأخره باید اینارو مراقب باشم به اون استاد گفتم اون قرارداد را فسخش کن گفت باشه واقعاً هم همینجور است.

صداقت در گفتار

حالا من نمیخوام بگم اینقدر سخت نه حالا اون را خدا به بزرگواری خودش مهلت به ما میده و با فضل خودش برخورد می کنه اما حقیقتاً دونه درشت هاشو بیایم جلوشو بگیریم اولین مرحلة صداقت صداقت در گفتار هست مرحلة بعدیش که از این سخت تر هست و بسیار مهم تر هست صداقت در عمل هست من عذر میخوام این چیزی که میخوام بگم هر کسی خودشو حساب کنه جسارت به احدی نمی کنم تو عمل راست میگیم مسلمانیم تو عمل راست میگیم شیعه ایم ما ادعا می کنیم که اهل بیتی هستیم ما ادعا می کنیم مسلمانیم اما گاهی موقع ها عملمون با ادعامون راست در نمیاد نمی خوره نمی خوره مسلمان تو روایت پیغمبر فرمود: اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النَّاسُ مِنْ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ؛ (میزان الحکمه ج 5) مثل گل میمونه مثل تیغ نیست تو تن و بدن دیگران بره مثل خار نیست تو تن و بدن دیگران نمی گزه دیگران را نیش نداره اذیت نداره .

 

به پیغمبر آمدند گفتند یا رسول الله یک خانمی هست اهل نماز و اهل روزه هستش اهل مسجد است اما اطرافیانش از زبانش در امان نیستند خیلی می گزه اینو اونو خیلی تیکه می اندازه به این و اون پیغمبر فرمود: لَا خَیْرَ فِیهَا؛ خیری توش نیست هِیَ مِنْ أَهْلِ النَّار؛ این اهل عذاب است هِیَ مِنْ أَهْلِ النَّار؛ نشسته بود پیغمبر اکرم با یک تعدادی از اصحاب داشت صحبت می کرد یکی از اصحاب متوجه شد که یک قراری داره یک جایی یک قولی داده یک کاری کرده یک کاری داره بلند شد و از این جمع پیغمبر و اصحاب رفت یادش رفت کفشش را برداره کفشش را یادش رفت برداره رفت به سمت در یک کسی که این کنار نشسته بود دید این کفشش را جا گذاشته فوری کفش را گذاشت زیر خودش این بندة خدا رفت تا دم در دید کفشش را نیاورده برگشت که کفشش را برداره نگاه کرد دید کفش نیست هی اینورو نگاه کرد اونورو نگاه کرد اونی هم که کفش را گذاشته بود زیر خودش هی به این و اون لبخند می زد که مثلاً داریم دستش می اندازیم پیغمبر داشت نگاه می کرد بعد چند لحظه بیشتر نگذشت سه مرتبه پیغمبر اکرم فرمود: فکیف بروعة المؤمن؟؛(کنزالعمال ج 17) چطور میتونه آدم یک مؤمنی را دست بیندازد چند لحظه اینجوری سرگردونش بکنه تو مؤمنی؟ تو مسلمونی ؟برای خندیدن خودت یک چند لحظه یک مسلمان دیگری را دست می اندازی کیف بروعة المؤمن؛ گاهی موقع ها ماها حرفامون با ادعاهامون نمی خوره.

عمل به توصیه های دین

مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی خب همه تون این عالم بزرگوار را شنیدید و می دانید ایشون خیلی غصه می خورد سید جمال الدین اسدآبادی از تفرقه ای که بین مسلمین هست از اختلاف و تفرقه ای که بین ملت های اسلامی هست و همین باعث شده که استعمار برشون غلبه داشته باشه از این جهت خیلی منادی وحدت بود بین مسلمین و خیلی مسافرت هایی داشت چه تو کشورهای اسلامی چه تو کشورهای غربی خیلی کشورهای غربی را هم دیده بود یک جمله ای داره سید جمال الدین اسدآبادی من نمیگم این جمله اش کاملاً درسته نه انتقاد داره این جمله جای نقد داره اما یک قسمتش به هر حال خالی از واقعیت نیست سید جمال الدین اسدآبادی میگه من تون کشورهای غربی رفتم مسلمان ندیدم ولی اسلام دیدم تو کشورهای اسلامی مسلمان دیدم ولی اسلام ندیدم عرض بکنم نمیخوام بگم این جمله کامل درسته ها جای نقد داره نه تو کشورهای غربی اگه آدم واقعاً چشمشو اونجا باز بکنه اونجا درسته مسلمان نیست اما اینم نیست که آدم بگه اسلام اونجا هست نه خیلی اونجا آلودگی های باطن هم هست درش اگه کسی واقعیت اونجا را نگاه بکنه الان از جهت خانه خانواده از این جهت واقعاً غرب دچار مشکل است دچار بحران است پیوندهای عاطفی تو خانواده و تو قوم و خویش نیست اما خوبی های اونجارو آدم باید ببینه سید جمال الدین اسدآبادی اینو میگه من اونجا مسلمان ندیدم ولی اسلام دیدم توصیه هایی که دین کرده ما عمل نکردیم من اونجا دیدم اونجا دیدم نظم هست اونجا دیدم وجدان کاری هست از کار نمی دزدند جنس بُنجل را غالب نمی کنند وقتی میگه این جنس درجة یکه یعنی درجة یکه اونجا رعایت حقوق همدیگه هست قانون پذیری هست

تطابق اعمال با آموزه های اسلام

اما تو کشورهای اسلامی مسلمان دیدم اسلام ندیدم بازم من عرض می کنم این جمله نقد داره ولی یک بخشش خالی از واقعیت نیست ما کشورمون کشور اسلامی هستش واقعاً بازارمون اسلامیه واقعاً سینماهامون اسلامیه هنرمون اسلامیه دانشگاهامون اسلامیه کوچه بازارمون اسلامیه ببینید خودمون هم قبول داریم که اونوقت گاهی موقع ها میاد جوان میاد میگه حاج آقا برای چی تو کشور ما مثلاً فرض کیند با اینکه ما مسلمون هستیم خشکسالی هستش جایی بارون نمیاد یا یک جایی بارون میاد سیل میشه خرابی میاد اما اونطرف نه قارة سبزه و بارندگی زیاد پیش میاد میگم عزیز من خدا با کسی فامیلی که نداره خدا براساس یک سنت هایی عالم را اداره می کنه براساس یک فرمول هایی بعضی از فرمول های خدا مسلمان و غیرمسلمان نداره هر کی رعایت بکنه برکت میاد براش مثل صداقت همینی که اول صحبت عرض کردم پیغمبر فرمود اگر کسی صداقت داشته باشد برکت براش میاد چه نمازخون باشه چه مشروب خور باشه یعنی این قانون بین المللی است این قانون فقط و فقط مخصوص مسلمین نیست چند تا قانون هستند که بین المللی است یکی اش صداقت یکیش وفای به عهده اگه کسی وفای به عهد بکنه هر کی میخواد باشه این یه برکاتی تو زندگیشه یکیش امانتداریه اگه کسی امانتدار خوبی باشه این برکت تو زندگیش میاد هر چی میخواد باشه صلة رحم چه نمازخون باشه چه مشروب خور باشه اگر کسی اهل صلة رحم و رسیدگی به اطرافیانش باشه عمرش دراز میشه قانون بین المللیه بعضی از قانون ها و سنت های خدا مخصوص مسلمین نیست شرطش مسلمان بودن نیست من بهش می گفتم که خب عزیز من ما ادعای اسلام می کنیم اما تو بازار ما سر همدیگه کلاه می گذاریم جنس را به عنوان درجة یک مارکش را می زنیم درجه دو می فروشیم از جنس می دزده آدم فرض کنید فلان کار خونه یک جایی که ماشین داره درست می کنه جنسی می گذاره که بعد از یک مدتی اون بندة خدا را به خطر می اندازه ما این کارا را می کنیم و اسممون را می گذاریم مسلمون اونوقت برکت از زندگیمون میره از خدا گله مند میشیم میگیم خدایا چرا بارون نمیاد یا اگه یک جایی بارون میاد سیل میشه آدم در عمل مسلمان باشه صادق باشه راست بگه مسلمان اون کسی هستش که اهل رعایت حقوقه ما چقدر رعایت حقوق دیگران را می کنیم راست میگیم مسلمانیم رعایت حقوق دیگران را چقدر می کنیم در روایات ما هست بعضی از افراد هستند که دزدی های پنهان تو زندگیشون سرقت پنهان تو زندگیشون اگر کسی این من دارم متن روایت را می خوانم اگر کسی خمس به عهده اش هست خمس نمیده این دزدی پنهانه چون مال امام زمان تو مالشه نمیده غصب کرده اگر کسی زکات به عهده اش هست نمیده این دزدی پنهانه چون مال فقرا بر عهده اش هست نمیده اگر کسی مهریة همسرش به گردنشه نمیده مهریه یک دین است یک بدهی است مثل بقیة بدهی ها بدهی است بله از اون طرف به زن گفتند که توبیخش توصیه کردند برای اینکه مهر و محبت زیاد بشه ببخش اما از اونطرف هم به مرد گفتن حقشه اگر نبخشید هم حقشه بدهی است باید بدی اگه ندی این دزدی پنهانه اینا سرقت های پنهانه که تو روایات اسم برده شده تو روایات ما هست که اگر کسی جنس درجه دو و درجه یک را با همدیگه قاطی بکنه به عنوان درجه یک بفروشد چایی مثلاً فرض کنید بد و خوب را با هم قاطی بکنه مارک چایی خوب بزنه برنج درجه دو و درجه یک را قاطی بکنه مارک درجه یک بزنی این دزدیه اینا دزدی های پنهان و حقوقی هستش که مؤمنین به گردن ما دارند حقوق خانوادگی یک مسلمان حقوق خانوادگی اش را باید رعایت بکنه اگه راست میگه مسلمانه حقوق خانوادگی را باید رعایت بکنه من عذر میخوام این مثال ها را دارم میزنم اما چون مبتلا بهش هستیم مبتلابه من همین چندی پیش بود تو جریان یک طلاقی بودم که یک خانمی از شوهرش بعد از پانزده سال زندگی داشت طلاق می گرفت می دونید دلیلش چی بود آدم ابتدا به نظرش میرسه خیلی کوچیکه دلیلش این بود می گفت من به اینجام رسیده دیگه نمیتونم تحمل بکنم از بوی بد بدن و دهان شوهرم هر چی هم بهش میگم خودشو درست نمی کنه هر چی هم بهش میگم درست نمی کنه من دیگه نمی تونم تحمل بکنم حالا من نمیگم کار خوبیه من اینو نمیخوام بگم ولی ببینید این حقوق او را رعایت نکردند پیغمبراکرم(ص) تو و همچنین اهل بیت.

آراستگی ظاهری در دین اسلام

در روایات داریم پیغمبراکرم(ص) پولی که برای عطر می داد که عطر بیشتر از پولی بود که برای غذا می داد امام جواد یک مرتبه یک عطر بسیار خوشبو و گران قیمتی را زده بود یک کسی بهش اشکال کرد که آقا یک همچین عطری شما می زنید امام رضا فرمود: بابامو ندیدید امام رضا را ندیدی اون عطری که می زد چی بود پیغمبراکرم(ص) در اون زمان ببینید هزار و خورده ای سال پیش تو جامعه جاهلی اون موقع پیغمبراکرم(ص) لباس هاشو داره کان یقلی ثوبه؛ لباساشو می جوشوند تمیز تمیز بود موهاشو شونه می زد و می گفت هر کسی مو داره به موهاش برسه حالا برسه نه اینکه از اونور بیفته زیاده روی دو ساعت پای آیینه بایسته نه برسه به موهاش بعد پیغمبر می فرمود: اگر کسی مو داره به موهاش نرسه روز قیامت با شانه های آتشین موهاشو شانه می زنند خودش هم هر موقع می خواست بره بیرون اگر آیینه نبود تو آب خودشو می دید درست می کرد موهاشو تمیز مرتب یک مسلمان مثل گل می ماند کیف می کند کسی پیشش بنشیند هم ظاهرش قشنگه هم باطنش همه چی اش قشنگه مسلمان اینه مثل گل میمونه ببینید چقدر آدم این چیزا را رعایت می کنه همین چیزهایی که گاهی موقع ها آدم فکر می کنه خیلی کوچیکه بی اهمیته نخیر خیلی هم با اهمیت است امام صادق(ع) من یک روایتی هست نمی دونم بگم یا نگم اینو هم با خودم دارم کلنجار میرم بگم به من چه روایت از امامتون هست فرمودند کسی دهانشو مسواک نزنه اینو داخل آدم ندونید این دین ماست بخدا قسم دینمون خیلی قشنگه به والله قسم مذهبی که ما داریم تو این عالم ببینید روح است از همة مذاهب را ما می تونیم مطالعه کنیم اینکه دیگه چیزی نیست مطالعه بکنید زیبایی های مکتب ما را هم از جهت عقلی هم از جهت فطری از هر جهت کامل هیچ مذهب و مکتبی نداره منتهی باید رعایت بشه این چیزا خیلی از اوقات ما اینارو رعایت نمی کنیم جوان های ما آنچنان که باید و شاید دیندار نیستند یعنی جوان من بچة من وقتی باباشو می بینه مادرشو می بینه که نمازخون هست مسجدیه هیئتیه سینه زن امام حسین هست مادر محجبه است اما در عین حال اخلاق درستی تو خونه نداره وقتی تو خونه میاد با یک من عسل هم نمیشه خوردش مادرش را می بیند همون مادر محجبه اش را که غیبت از اینو اون می کنه تهمت می زنه نیش می زنه این جوان تو ذهنش میاد میگه اگه دین اینه من نمیخوام اگر قرار بود این دین کسی را درست بکنه خودتو درست می کرد نمیخوام گاهی موقع ها البته نمیخوام بگم پدر و مادر ولی خیلی از اوقات خود پدر و مادر مسلمان که عمل دینی دارند ولی اخلاق دینی ندارند بچه هاشون را زده می کنند عمل دینی دارند اما اخلاق دینی ندارند بچه هاشونو زده می کنند وإلا اگه عمل به دین بشه این دین همه را سنگ را عوض می کنه.

برکت پول منبر امام حسین علیه السلام

سید مهدی قوام

خدا رحمت کنه حدود پنجاه شصت سال پیش تو تهران یک آقای آسیدمهدی قوام بود رضوان خدا برش از خوبان تهران بود از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود که اومده بود تهران دیگه ماندگار شده بود پیرمردای تهران ایشون را درک کردند من برخورد داشتم با کسانی که خیلی پا منبر ایشون بودند از جمله مقام معظم رهبری ایشون می گفت من می شناختمش آقا آسیدمهدی قوام را من رفتم پای منبرش مقام معظم رهبری خودشون می فرمود از خوبان تهران بود این آقای آسیدمهدی قوام از اون کسانی بود که مثل گل بود همه چیش قشنگ بود یک دهة محرمی تو یکی از حسینه ها یا مساجد تهران منبر رفت روز شام غریبان تموم شد دهه ده شبش تمام شد اون بانی مجلس یه پاکت پول به ایشون داد گفت حاج آقا ما بضاعتمان همین مقدار است هدیة امام حسین به شما هست این ده شبی که اومدید این خدمت شما ایشون هم تشکر کرد و این پاکت را گذاشت توی جیبش از حسینیه اومد بیرون یک همراهمی هم داشت با همدیگه اومدند شب داشتند می اومدند از کوچه لاله زار عبورشان افتاد اوناییکه تهران را آشنا هستند باهاشون می دونند با تهران کوچه لاله زار جایی بود که کاباراها و عیاشی ها و رقاصی ها و بعضی از فسادها تو کوچه لاله زار تهران بود از کوچه لاله زار عبورش افتاد دید کنار خیابون یک خانمی با یک وضعیت بسیار نامناسب از جهت پوشش و آرایش غلیط کنار خیابون ایستاده آقای آسیدمهدی قوام به این همراهش گفت برو به این خانم بگو بیا من کارش دارم گفت حاج آقا این خانم فاسد معلومه واسه چی ایستاده کنار خیابون گفت تو چیکار داری بهش بگو بیا من کارش دارم این بندة خدا میره به اون خانم میگه که خانم اون آقا سیدی که اونطرف ایستاده با شما کار داره خانم میاد این طرف می بینه یک سیدروحانی ایستاده گفت با من کاری داشتی آقای آسیدمهدی قوام این پاکت پول را درآورد گفت خانم این هدیة امام حسین امشب به شماست بیا تا اون موقعی که این زندگیت خرجت با این پاکت پول خرجت در میاد به امام حسین قول بده که سر خیابون وانستی دیگه نیای اینجا واستی تا موقعی که خرج زندگیت با این پاکت در بیاد اینو بهش داد و رفت پشت سرش هم نگاه نکرد گذشت تا یکسال بعد آقای آسیدمهدی قوام کربلا بود از حرم سیدالشهدا(ع) اومد بیرون تو صحن داشت می رفت یک آقایی بدو بدو اومد خودشو به ایشون رسوند گفت حاج آقا خانم من اونطرف ایستاده با شما یک کار خصوصی داره منم نمیام جلو آقای آسیدمهدی قوام میگه من نگاه کردم دیدم یک خانم محجبه با پوشیه اونطرف ایستاده رفتم جلو گفتم خانم با من کاری دارید یک مقدار پوشیه اش را زد بالا که صداش بیاد بیرون دیدم هق هق داره می کنه گریه داره می کنه گفت حاج آقا منو می شناسی گفتم نه گفت من همونی هستم که سال گذشته شام غریبان سیدالشهدا تو کوچه لاله زار کنار خیابون ایستاده بودم شما اون پاکت پول را به من دادید من همونم شما اون پاکتو به من دادی و رفتی پشت سرتو نگاه نکردی من تا یک ربع فقط نشستم گریه کردم که امام حسین با من چیکار داری من فاسدم با من چیکار داری اما فهمیدم امام حسین با منم کار داره هر کسی که رشته ای از محبت تو دلش با اهل بیت است اهل بیت با او کار دارد امام حسین با او میگه همونجا حاج آقا عهد بستم با سیدالشهدا که آقا خلافامو میذارم کنار خرجم با این پاکت پول در بیاد یا نیاد خلافامو میذارم کنار گفت حاج آقا محجبه شدم بعد از یک مدت کوتاهی خدا عنایت کرد خواستگاری برام اومد همین آقایی که اونطرف ایستاده باهاش ازدواج کردم الان بعد از یکسال اومدیم کربلا برای زیارت از حرم که اومدیم بیرون شما را دیدم اومدم بهت بگم حاج آقا تا قیامت مدیونتم شما سرنوشت زندگی منو عرض کردید دست منو گذاشتی تو دست امام حسین بخدا قسم دین ما خیلی دین قشنگیه اگه بهش عمل بشه چرا جذب نکنه چرا آدمو عوض نکنه چرا من باید بچه هامون را خدایی نکرده جوان هامون را از دست بدیم با بد عمل کردن خودمون با بد عمل کردن خودمون مسلمانی که ادعا می کند من مسلمانم ادعا می کند من مؤمن هستم اگه راست میخواد بگه باید جوری باشه که زحمت های زندگی خودش رو به دوش دیگران نندازه امیرالمؤمنین تو نهج البلاغه میگه یکی از نشانه های مسلمان اینه نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛(خطبه، متقین نهج البلاغه) خودشو به زحمت می اندازد اما مردم را نه مردم از دستش راحت اند گاهی موقع ها خودشو به زحمت می اندازه من نمیخوام این مثال رو بزنم حالا فقط به عنوان مثالی است.

رعایت حال دیگران

شما فرض کنید ببینید یک سیگاری هست خب چیز خوبی نیست اما بندة خدا وقتی میخواد سیگار بکشه خودشون به زحمت می اندازه ولو هوا سرده میره بیرون تو یک محیطی که محیط دربسته هست و یک تعدادی هستند اونارو اذیت نکنه خودشون اذیت بکنه اگه یک بیماری ای دارد که واگیرداره تو جمع نمیره که دیگران را اذیت بکنه خودشو به زحمت می اندازد مسلمان اینه به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ مردم از دستش راحت اند مردم از دستش راحت هستند یک آقای الله اکبر خدا رحمتش کنه پیرمردی بود این اواخر بود دیگه از دنیا ایشون می گفت من سه تا دعا کردم دوتاش مستجاب شده تا حالا تو زندگیم یکیش را نمی دانم سومی را نمی دانم سومیش اینه که از خدا خواستم که خدایا آخر عمر منو یکجوری قرار بده که دیگران را به زحمت نندازم لگن بیار ببر و دوشم بکنن اینور و اونور ببرن و دعا کردم که خدایا اون آخر عمرم دیگران را به زحمت نندازم بعضی از آدم ها چقدر قشنگه چه دعاهایی بلدند اتفاقا همینجور هم شد این بندة خدا آخر عمرش رفته بود حمام از حمام خودشو تمیز مرتب شسته بود اومده بود هنوز لباساشو کامل نپوشیده بود از دنیا رفت یعنی زحمت لباس درآوردن هم به دیگران نداد زحمت لباس درآوردن هم به دیگران نداد نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛(خطبه، متقین نهج البلاغه) خودشو به زحمت می اندازه ولی مردم از دستش راحتند مردم هیچ اذیتی ازش نمی بینند.

شیخ مرتضی زاهد

آقای آشیخ مرتضی زاهد بچه هاش تو تهران الان هستند دیگه آقای آشیخ مرتضی زاهد خیلی سال پیش از دنیا رفت ایشون یک شب دیر اومده بود خونه یک مجلسی داشت ساعت یک نصف شب تقریباً اومده بود خونه وقتی اومد از تو کوچه نگاه کرد دید چراغ های تو اتاق چراغ های داخل خونه خاموشه فهمید خانواده اش خوابند در نزد زنگ نزد گفت من جلسه داشتم دیر اومدم خانواده ام چه تقصیری داره گرفته خوابیده الان من بیام زنگ بزنم حق اونا ضایع میشه اونارو بیدار بکنم هوا با اینکه سرد بود عباش دور خودش پیچید گوشة کوچه گرفت همون پشت در یعنی تصمیمش این بود که تا صبح دم در باشه که خانواده اشو اذیت نکنه که خانواده اشو حق اونارو ضایع نکنه حالا از اون طرف خانمش امام زمان را خواب دید حضرت ولی عصر فرمود پاشو در و باز کن آشیخ اومده پاشو درو باز کن اون خانمش دید والا خود آقا در نزد زنگ نزد من چرا زحمت به او بدم زحمت به خودم میدم من دیر اومدم چرا حق او را ضایع بکنم این آدما خیلی قشنگن خیلی قشنگ

سلمان آیینه امیرالمومنین

سلمان فرماندار مدائن بود خب رضوان خدا بر سلمان که ما ایرانیا خیلی مدیونشیم سلمان آیینه امیرالمؤمنین بود یعنی ما ایرانیا سلمان را دیدیم علی را دیدیم و بعد زانو زدیم در مکتب اهل بیت و شیعه شدیم واسه همینم سلمان به گردن ایرانیا خیلی حق داره این سلمان بزرگوار تو مدائن بود شنید که یکی از اصحاب خوب امیرالمؤمنین زاهد شده به نام زید بن صوحان، زید بن صوحان برادر صعصعة بن صوحان هر دو نفر از فدایی های امیرالمؤمنین بودند هر دو هم به شهادت رسیدند آخرشون زید بن صوحان اون موقع زاهد شده بود و روزها روزه و شب ها شب زنده داری سلمان متوجه شد این به خانواده اش خیلی نمیرسه این زهدش باعث زحمت خانواده اش شده سلمان خب سنش خیلی زیاد بود بعضی ها تا می دونید سن سلمان را بالای دویست سال گفتند سنش خیلی زیاد بود عصا را برداشت رفت در خونة زید بن صوحان رفت خانمش اومد دم در سلمان گفت به زید بگو بیاد گفت آقا خونه نیست الان روزه هستش و توی یک جمعی از دوستانش فلان مسجد هست سلمان گفت خانم یک مقدار غذا بده به من یک مقدار غذا بده یک مقدارم به خودت برس آرایش بکن یک مقدار به خودشت برس غذا را گرفت رفت زید را پیدا کرد غذا را گذاشت گفت یالا بخور زید گفت من چی بخورم من روزه هستم سلمان گفت باید بخوری اگر نه این چوب را باید بخوری عصاشو بلند کرد گفت اینو باید بخوری خب اونم به هر حال سلمان بود می دونست یک درجاتی از عصمت دارد آدم معمولی که نیست روزه اش هم مستحبی بود روزه اشو خورد سلمان بهش این چه وضعیه پیغمبر زاهدترین مردم بود اما بیش از همه به خانواده اش می رسید تو چرا بخوای زاهد بشی خانواده تو فشار انداختی شب ها روزه روزها روزه شب ها شب زنده داری اصلاً به خانواده ات نمیرسی اینکه وضعش نشد رویه اتو عوض بکن یک مقدار نصیحتش کرد

رعایت حقوق دیگران

مسلمان کسی است که حقوق را چه حقوق مالی چه حقوق خانوادگی چه حقوق اجتماعی چه حقوق حیثیتی همه را رعایت بکنه اگر این شدیم راست میگیم با صداقتیم ان شاء الله که همینجور هم باشه من عذر میخوام بیشتر از این مصدع تان نمیشم چون ایام ایام میلاد هست من روضه نمیخوام بخونم به عنوان روضه قصدم نیست بگم به عنوان چیز دیگری قصدم هست که کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) از این بزرگوارا تا می تونید بگیرید.

 

مرحوم علامه امینی می گفت آدم باید پررو باشد از اهل بیت زیاد بگیره کم نگیره پررو سفت و سبر وایستید بگیرید این چیزی که میخوام عرض بکنم خدمتتان از زبان یک عالم بزرگواری که در قم همین سال های اخیر خیلی دور نه شاید مثلاً ده بیست سال پیش ایشون می گفتش که من یک دهه محرم بود منبر می رفتم خونة یک بنده خدایی که آدم خیری بود اصالتاً عرب بود خونه اش من منبر می رفتم دهة محرم شب اول محرم به من گفتش حاج آقا اگه میشه یکی دو شب اول را روضة حضرت زهرا را بخوان گفتم عزیز من روضة حضرت زهرا فاطمیه است الان ایام محرم روضة خودشو داره گفت حاج آقا می دونم شما یکی دو شب اول روضة حضرت زهرا را بخوان من خواهش ازتون می کنم ایشون میگه گفتم باشه عیب نداره حالا یکی دو شب اول روضة حضرت زهرا را میخونم بعد روضه های محرم را میگه خوندیم دهة محرم تمام شد وقتی که جلسه مجالس تمام شد این عرب یک سفرة ناهار انداخت همة کسانی که زحمت می کشیدند تو مجلسش مداح سخنران همة اونایی که سرپایی بودند همه را دعوت کرد برای اینکه یک ناهار بهشون بده این عالم بزرگوار می گفت من کنار این صاحب مجلس همین عرب نشستم می گفت کنارش نشسته بودم بهش گفتم که فلانی برای چی اون شب اول و دوم اینقدر به من اصرار می کردی که روضه حضرت زهرا را بخونم تو محرم گفتش که حاج آقا من به کسی تا حالا نگفتم اما به شما میگم من یک دین خاصی نسبت به حضرت زهرا به گردنم هست یک دین همه امون مدیون حضرت زهرا اما یک دین خاصی به گردنم هست گفتم چی ایشون گفت من شیعه نبودم من تو عمارات تو دبی زندگی می کردم تجارت داشتم یک کمپانی بزرگ داشتم شرکت بزرگ داشتم و از جهت ثروت فوق العاده از جهت ثروت ثروتمند بودم هیچی کم نداشتم خدا بهم یک دختری داد این دختر خیلی قشنگ بود از همون موقعی که به دنیا اومد عجیب مهرش تو دل من نشست هر روز که از زندگیش می گذشت بیشتر خودشو تو دل من جا می کرد اینقدر بهش وابسته شده بودم که گاهی موقع ها تو شرکت که می اومدم برای کار یکی دو مرتبه روز زنگ می زدم به خانمم حالشو می پرسیدم تا حدود تقریباً دو سالش حدوداً شد که تازه زبان باز کرده بود و می توانست حرف بزنه خیلی شیرین تر شده بود می گفت یک مرتبه من تو شرکت بودم زنگ تلفن خورد برداشتم خانمم گفت فلانی اگه میخوای بچه اتو ببینی پاشو بیا اگه میخوای یکبار با اضطراب و گریه می گفت می گفت اگه میخوای بچه اتو ببینی پاشو بیا میگه من نفهمیدم چه جوری رفتم خونه حال خودمو نمی فهمیدم وقتی رسیدم خونه دیدم این بچه یک سکه قورت داده یک سکه قورت داده و از این جهت خانمم نشسته گریه می کنه نمی دونه چیکار بکنه می زنه پشتش هیچ کاری از دستش برنمیاد میگه من بچه رو برداشتم سریع اومدم بیمارستان تو قسمت اورژانس بردم بعد از چند لحظه اومد اون دکتری که تو اورژانس بود اومد گفتش که این سکه فرو رفته تو ریه اش بسیار عملش خطرناکه ما هم الان تجهیزات لازم را نداریم برای عمل اگر میخوای این را سالم ببیندیش بدون فوت وقت ببریدش یک بیمارستانی به من آدرس دادند تو فرانسه تو پاریس ببریدش اونجا اگه براتون امکان پذیر هست ما نداریم تو امارات نیست امکانات لازم را نداریم ایشون میگه من یک هواپیمای اختصاصی گرفتم از جهت مالی هیچی کم نداشتم همه چی هم آماده بود می گفت رفتم شاید یک نصف روز گذشت بچه رو دست من سرخ شده بود رنگش عوض شده بود نفس هاش دیگه به شماره افتاده بود گمانم نبود که زنده بماند با اضطراب وارد بیمارستان شدم پرستارا که دیدند فهمیدند از من گرفتند سریع بردنش تو اتاق عمل دکتر و متخصص هم رفت بعد از چند لحظه اومد به من گفتش حالا یا فرانسوی می فهمید یا مترجم داشت به من گفتش که اگر این بچه زیر عمل سالم بمونه زنده بمونه تارهای صوتی اش را از دست میده دیگه نمیتونه حرف بزنه حاج آقا من وقتی که این عرب می گفت می گفت وقتی که این را دکتر به من گفت عرق سردی رو بدنم نشست عقب عقب رفتم پاهام ضعف کرد نشستم به دیوار تکیه دادم نشستم اصلاً حال ایستادن نداشتم ذهنم دیگه کار نمی کرد نمی فهمیدم میگه همینجور فقط وارفته بود نشسته بودم یک لحظه یک چیزی به ذهنم اومد میگه بلند شدم به یک سمتی رو کردم که گمانم این بود که به سمت مکه و مدینه است من تو دلم همینجوری افتاده بود به این سمت می خواستم با پیغمبر حرف بزنم شروع کردم گریه کردن و اصلاً اطرافیان خودم را نمی دیدم فقط تو حال خودم بودم گفتم یا رسول الله شما یک دختر داشتی منم یک دختر دارم شما اون دخترت را خیلی دوست داشتی یا رسول الله منم این دخترمو فوق العاده دوست دارم قسم می خورم به خودت و دخترت فاطمه زهرا اگر دختر من شفا پیدا کنه من شیعة فاطمه و بچه های او میشم من شیعة فاطمه و بچه های فاطمه زهرا میشم تو را به جان دخترت فاطمه زهرا این بچة منو این تک بچة من هست نجات بده میگه همینجور شروع کردم با پیغمبر حرف زدن و اشک می ریختم نمی دونم چقدر گذشت یک مرتبه یدم یک سر و صدایی شد یک هیاهویی شد به خودم اومدم از اتاق عمل پرستارا دارند می دوند میان بیرون بعد از چند لحظه دکتر جراح با هیجان اومد بیرون گفت معجزه شد معجزه شد مسیح معجزه کرد گفتم چطور مگه گفتش که سکه به راحتی خارج شد از گلوش هیچ مشکلی نداره چند لحظة دیگه چند دقیقة دیگه به هوش میاد می تونید برید دخترتون را ببینید من دیگه بهش نگفتم مسیح معجزه نکرد بهش نگفتم که کسی معجزه کرد که مسیح و مادرش به گدایی در خونة اونا می روند هیچی نگفتم رفتم پشت درب اتاق عمل از پشت شیشه نگاه کردم دیدم دخترم بی هوشه هنوز چند لحظه ایستادم دیدم چشماشو داره باز می کنه اجازه گرفتم رفتم تو تا من را دید شروع کرد گریه کردن ترسیده بود این مدتی که گذشت بغلش کردم بوسیدمش به خودم چسباندم وقتی آروم شد یک مقدار آروم گرفت گفت بابا الان که من خوابیده بودم اون بی هوشی اش را می گفت می گفت الان که من خوابیده بودم یک خانمی را دیدم اومدن من را بغلم کرد می گفت زد پشتم زد پشتم این سکه اینجوری اومد بیرون می گفت زد پشتم بعد به من گفت که عزیز من به بابات بگو پدرم رسول خدا خیلی بیشتر از اونی که تو فکر می کنی منو دوست داشت خیلی بیشتر از اونی که تو فکر می کنی مو دوست داشت یا رسول الله در جوار فرزندتان امام رضا ایام میلاد فاطمه زهراست اینایی که اینجا نشستند هر کی گرفتاری مشکلی حاجتی داره خیلی ها هم بهشون التماس دعا گفتند یا رسول الله شیعه های شما هست مجلس گرم کن های دختر شما هستند مجلس گرم کن های بچه های شما هستند ما تو عزاشون اومدیم گریه کردیم تو شادیشون اومدیم شادی کردیم تو را قسمت میدیم به آبروی فاطمه زهرا دست ما را در دنیا و آخرت از دامانتون کوتاه نفرما.

خدایا به رسول خدا به فاطمه زهرا تو را قسمت میدیم فرج مولامون امام زمان تعجیل بفرما.

خدایا تو را قسمت میدیم به حق فاطمه زهرا گرفتاری ها مشکلات از جوامع اسلامی خصوصاً کشور امام زمان ایران برطرف بگردان.

خدایا حاجت شرعی جمع حاضر هر کسی حاجتی داره تو را به فاطمه زهرا قسمت میدیم حاجات شرعی این جمع حاضر و همه مؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین برآورده بخیر بگردان.

بخش تهیه محتوای سایت تخصصی منبرها




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: متن سخنرانی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی